نوشته جیمی موران
1. شئول یهودی دقیقاً همان هادس یونانی است. اگر در هر موقعیتی که عبری «شئول» میگوید، در یونانی به «هادس» ترجمه شود، معنی از دست نمیرود. اصطلاح "Hades" در انگلیسی به خوبی شناخته شده است، و بنابراین ممکن است به اصطلاح "Sheol" ترجیح داده شود. معنای آنها یکسان است.
نه شئول و نه هادس با «جهنم» یهودی که فقط باید به عنوان «جهنم» ترجمه شود، یکسان نیستند.
Sheol/Hades= محل زندگی مردگان.
جهنم/ جهنم = جایگاه ستمکاران.
اینها دو مکان از نظر کیفی متفاوت هستند و هرگز نباید یکسان با آنها برخورد کرد. نسخه پادشاه جیمز از کتاب مقدس یهودی و مسیحی همه رخدادهای شئول و جهنم را به عنوان "جهنم" ترجمه می کند، اما این یک اشتباه بزرگ است. تمام ترجمههای امروزی کتاب مقدس یهودی و مسیحی تنها زمانی از «جهنم» استفاده میکنند که جهنم در متن اصلی عبری یا یونانی رخ میدهد. هنگامی که Sheol در عبری رخ می دهد، در یونانی به هادس تبدیل می شود، و اگر هادس در انگلیسی مستقر نباشد، یک عبارت معادل پیدا می شود. اصطلاح انگلیسی "زندان" گاهی اوقات در رابطه با "مرحوم" ترجیح داده می شود، اما این مبهم است، زیرا در معانی مختلف، هادس و جهنم هر دو "زندانی" هستند. به اندازه کافی شئول/هادس را از جهنم/جهنم متمایز نمی کند. توجه به این تفاوت مهم است، زیرا هادس به عنوان مرگ و جهنم به عنوان شیطان مفاهیم بسیار متفاوتی را در هر متنی که در آن رخ می دهد، دارند. دانشمندان یهودی مدرن با یک صدا - برای آنها بسیار غیرمعمول - صحبت می کنند و ادعا می کنند که فقط جهنم باید به عنوان "جهنم" ترجمه شود.
این تفاوت کیفی در تجربه انسانی و تفاوت در معنای نمادین است که تضاد آشکاری را ایجاد می کند.
[1] شئول/هادس=
محل فراموشی، «مرگ»، شبح زندگی = نیمه عمر.
Dark and gloomy= ‘inubstantial’; دنیای زیرین، «دنیای زیرین» اسطوره ای.
داوود در مزامیر از شئول به عنوان "گودال" یاد می کند.
[2] جهنم/جهنم=
مکانی از آتش خاموش نشدنی و کرمی که نمی میرد. محل عذاب
کسانی که در جهنم هستند احساس درد می کنند و گریه می کنند. کرم جسد مرده را می جود= پشیمانی. شعله های فروزان که فرو نمی نشیند= سرزنش نفس.
ابراهیم جهنم را «کوره آتشین» می دید.
بنابراین، هادس/شئول= گودال مرگ در زیر زمین، در حالی که جهنم/جهنم= کوره شیطان [معادل با دره ای که مانند کوره شده است].
2. در حدود سال 1100 پس از میلاد، سنت یهودیان خاخام، جهنم را به عنوان زباله دانی در خارج از اورشلیم، جایی که «کثافت» دور ریخته می شد، معرفی کرد. اگرچه جهنم یک نماد و یک بیان مجازی است، اما معادله نماد با "دره هنوم" بسیار قابل قبول است.
"Gehenna" یونانی است، اما به خوبی می تواند از عبری به معنای دره Hinnom = "Ge Hinnom" [بنابراین = Gehinnom] آمده باشد.» در تلمود، نام «Gehinnam» و در زبان آرامی است که توسط عیسی صحبت می شود. = 'Gehanna.' در ییدیش مدرن = 'Gehenna.'
اگر دره هینوم در زیر اورشلیم واقعاً منشأ نماد و اصطلاحات زبانی جهنم باشد که از یهودیت به مسیحیت منتقل شده است، «آتشهای خاموش نشدنی» و «کرمهایی که نمیمیرند» معنا پیدا میکند. از اشعیا و ارمیا هستند، و هنگامی که عیسی 11 بار در عهد جدید از جهنم استفاده می کند، منظور او جهنم است، نه هادس یا شئول، زیرا او دقیقاً تصویر نبوی را وام گرفته است.
3. داستان در مورد جهنم به عنوان یک مکان توپوگرافی تحت اللفظی در یک لحظه خاص از زمان بسیار پرمعنی است که چرا به طور نمادین به جهنم تبدیل شده است.
این دره به عنوان مکانی آغاز شد که در آن پرستندگان مذهب بت پرست کنعانی فرزندان خود را قربانی می کردند [تواریخ، 28، 3; 33، 6] به خدای بت پرستی به نام مولوخ [یکی از چندین «ارباب» بت پرست، یا Baals= قدیس گریگوری نیسا، مولوخ را به مامون پیوند می دهد]. این پرستندگان مولوخ فرزندان خود را در آتش سوزانیدند تا به منفعت دنیوی = قدرت دنیوی، ثروت دنیوی، آسایش و تجمل، آسانی زندگی دست یابند. در حال حاضر این معنای عمیقی می دهد = جهنم قربانی کردن فرزندان ما به دلایل مذهبی است، زمانی که دین به صورت بت پرستی استفاده می شود تا ما را در این دنیا برتری دهد. این به سخنی از مسیح مربوط میشود، که ادعا میکند، اگرچه جنایات علیه کودکان باید اتفاق بیفتد، اما برای کسی که مرتکب آن جرمها میشود، بهتر است اگر به اقیانوس پرتاب میشد و غرق میشد تا او را از انجام چنین جنایت بزرگی باز دارد. بهتر است بمیریم و در آخرت در هادس قرار بگیریم تا اینکه در این زندگی علیه بی گناهی کودکان جنایات جهنمی انجام دهیم. بودن در جهنم، در این زندگی یا فراتر از آن، بسیار جدیتر از پایان یافتن است. از بین بردن جرقه کودک مانند، قبل از اینکه شعله ور شود، یک استراتژی کلیدی توسط شیطان برای جلوگیری از رستگاری جهان است.
برای یهودیان، این مکان بت پرستی و ظلم بت پرستی کاملاً مکروه بود. نه تنها پیروان دین کنعانی، بلکه یهودیان مرتد نیز به دلایل مذهبی در این مکان قربانی کودکان میکردند [ارمیا، 7، 31-32; 19، 2، 6; 32، 35]. هیچ جای بدتری روی زمین برای هیچ یهودی پیروی از یهوه قابل تصور نیست. [این داستان ابراهیم را به نور بسیار متفاوتی می اندازد.] چنین مکانی ارواح شیطانی و نیروهای شیطانی را به تعداد واقعی جذب می کند. ما می گوییم: «این جهنم روی زمین است»، اشاره به موقعیت ها، رویدادها، اتفاقاتی دارد که به نظر می رسد قدرت شیطانی در آن متمرکز شده است، به طوری که انجام نیکی، یا فداکاری دوست داشتنی، به ویژه با «جوی اطراف» مخالف است، و بنابراین بسیار دشوار می شود. ، اگر نه عملا غیر ممکن است.
با گذشت زمان، یهودیان از این دره بسیار وحشتناک به عنوان زباله دانی استفاده کردند. این فقط یک مکان مناسب برای دور ریختن زباله های ناخواسته نبود. از نظر مذهبی "نجس" تلقی می شد. در واقع، این مکان به عنوان مکانی کاملاً «لعنت شده» در نظر گرفته می شد [ارمیا، 7، 31; 19، 2-6]. بنابراین، برای یهودیان، از نظر تحت اللفظی و معنوی، مکان «پلیدی» بود. چیزهایی که از نظر آیینی نجس میدانستند در آنجا ریخته میشد = لاشه حیوانات مرده و اجساد مجرمان. یهودیان مردم را در مقبرههای بالای زمین دفن میکردند، بنابراین دور انداختن جسد به این شکل وحشتناک تلقی میشد، تقریباً بدترین اتفاقی که ممکن بود برای کسی بیفتد.
«آتشهای خاموش نشدنی» و «کرمهایی که بدون توقف میجوند»، به عنوان دو تصویری که به عنوان قطعی از آنچه در جهنم اتفاق میافتد گرفته میشوند، پس از یک واقعیت میآیند. آنها صرفاً استعاری نیستند. دره همیشه در آن آتش میسوخت تا زبالههای کثیف و مخصوصاً گوشت گندیده حیوانات و جنایتکاران را بسوزاند و البته لشکر کرمها اجساد را خوشمزه میدانستند= به معنای واقعی کلمه غذای کرم شدند. پس = "جهنم" که از دره جهنم به دست می آید، محل آتش سوزی های همیشه سوزان است - با افزودن گوگرد و گوگرد برای کارآمدتر کردن سوزش - و انبوهی از کرم ها همیشه در حال خوردن هستند.
اگرچه یهودیت قبل از عیسی قبلاً دارای تفاسیر متفاوتی بود، یک نکته برجسته است و باید برای هر فهمی از جهنم - بهعنوان متمایز از شئول/هادس - بهعنوان ضروری به آن اشاره کرد. پایان یافتن در جهنم نوعی تباهی، رسوایی، از دست دادن عزت، نشانه عدم صداقت، یک «ویرانی» است. در جهنم، تمام برنامهها، کارها، اهداف، پروژههای شما در نهایت «ویران» میشوند. کار، کاری که با زمان خود در دنیا "کردید"، به ویرانی فاجعهباری میرسد.
4. روش آموزش خاخام ها، که عیسی به روشی مشابه خاخام های یهودی پیشین به کار برد، «به عنوان یکی» تاریخی و نمادین را در هم می آمیزد. ارتفاعات و اعماق معنای نمادین آن. این بدان معناست که دو نوع هرمنوتیک متضاد با این روش داستان سرایی برای آموختن درس های زندگی به شنوندگان داستان ها نادرست است.
از یک طرف =-
اگر متن مقدس را فقط به صورت تحت اللفظی تفسیر کنید، همانطور که اصولگرایان و انجیلی ها یا محافظه کاران مذهبی انجام می دهند، نکته را از دست داده اید. زیرا در "واقعیت" تاریخی تحت اللفظی، معنای نمادین زیادی وجود دارد که به آن معنای بیشتری می دهد که واقعیت محض آن می تواند منتقل کند. با شروع با تاریخی تحت اللفظی، معنا شما را در فاصله ای از آن زمان و مکان خاص، و نه محدود به آن، به ابعاد دیگری می برد. این معنای اضافی می تواند عرفانی یا روانی یا اخلاقی باشد; همیشه با وارد کردن عوامل معنوی مرموز معنای «ظاهر» را گسترش میدهد. تحت اللفظی هرگز صرفاً تحت اللفظی نیست، زیرا تحت اللفظی استعاره ای است از چیزی فراتر از آن، در عین حال در آن تجسم یافته است. کلمه تحت اللفظی یک شعر است – نه یک چاپ کامپیوتری، یا مجموعه ای از گزاره های عقلانی-واقعی. این نوع لفظ گرایی معنای بسیار محدودی دارد. معنی آنها کم است، زیرا معنای آنها فقط به یک سطح محدود می شود، سطحی نه غنی از معنا، بلکه از معنا محروم است.
مطالعه تفاسیر یهودی حسیدی از متن عبری کتاب مقدس یهودی بسیار آموزنده است. این تفاسیر از روایت تاریخی بهعنوان تختهای برای معانی نمادین استفاده میکنند که کاملاً دور از هرگونه خوانش لغوی است. لایه ها و سطوح معنایی بسیار ظریفی آشکار شده است. با این حال، این ظرافتها هستند که در درون خود جای میگیرند، «آنچه واقعاً اتفاق افتاده است».
از طرفی=
اگر متن مقدس را فقط به صورت استعاری یا نمادین تفسیر کنید و انکار کنید که تجسم خاصی که در آن بیان شده است اهمیت دارد، آنگاه بیشتر به شیوه یونانی یونانی و نه یهودی پیش می روید. شما خیلی سریع به سراغ کلیات معنایی بیجسم یا کلیاتی میروید که ظاهراً در همه جا، در هر زمان و هر زمانی اعمال میشوند. این رویکرد ضد ادبی به روش رابینی در معناسازی نیز آن را جعل می کند. برای یهودیان، مکان خاص و زمان خاص در معنا اهمیت دارد، و نمی توان آن را به گونه ای رد کرد که گویی صرفاً یک «لباس بیرونی» است، نه «واقعیت درونی». در برخی فضا، چه آن حوزه غیر فیزیکی به عنوان روانشناختی یا معنوی [یا ترکیبی از این دو = «ماتریس روانی»] در نظر گرفته شود. بنابراین معنای واقعی یک بدن است، نه فقط یک روح، زیرا بدن همان چیزی است که «لنگرها» در این جهان معنا می کند.
چنین تجسمی معنا بیانگر این است که معانی نمادین اضافی در یک بافت تاریخی معین «قرار دارند»، و این واقعیت محض که زمینهسازی میشوند، و چگونگی متنسازی آنها، برای تفسیر آنها مهم است. حتی اگر او نسلهای بعدی را در ذهن داشت، عیسی به یهودیان قرن اول پس از میلاد آموزش میداد که در یک محیط بسیار مشخص زندگی میکردند، و بسیاری از آنچه به آنها میگوید باید بر حسب آن مردم، در آن زمان و در آن مکان تفسیر شود.
با این حال، با توجه به اینکه عیسی چند بار از مزامیر و اشعیا نقل قول میکند، و اغلب آنها را مستقیماً در کلام خود تکرار میکند [پژواکهایی که مخاطبانش میپذیرفتند]، نشان میدهد که او مشابهاتی بین وقایع گذشته و رویدادهای کنونی دیده است. او در معناسازی خود از شکلی استفاده کرد که «انواع» نامیده میشود= نمادهای معینی به اشکال مختلف تکرار میشوند، نه به این دلیل که به معنای افلاطون یا یونگ «کهن الگو» هستند، بلکه به این دلیل که به معانی معنوی مرموز و انرژیهایی اشاره میکنند که مکرراً مداخله میکنند. در شرایط تاریخی، همیشه کاری مشابه گذشته [ایجاد تداوم] و همیشه انجام کاری جدید متفاوت از گذشته [ایجاد گسست] انجام می دهد. به این ترتیب، عیسی یک «مکاشفه مترقی» مداوم را با موضوعات جاری و حرکتهای جدید، جهشی به جلو، غیرقابل پیشبینی، حمایت میکند. وقوع جدید انواع، در شرایط تغییر یافته، معانی جدیدی به ارمغان می آورد، اما اغلب معنای اضافی را بر انواع قدیمی می افزاید. وقتی به صورت گذشته نگر دیده می شوند، معنای بیشتری دارند یا معنای متفاوتی دارند. به این ترتیب، سنت هرگز متوقف نمیشود، صرفاً گذشته را تکرار میکند، و نه صرفاً از گذشته جدا میشود.
جهنم/جهنم را باید به این شیوه پیچیده ربانی خواند و هم بافت تاریخی آن و هم معانی پنهان نهفته در نمادگرایی قدرتمند آن را درک کرد. تنها در صورت آگاهی از هر دو جنبه، از تعبیری استفاده می کنیم که «وجودی» باشد، نه متافیزیکی به خودی خود، و نه تحت اللفظی به خودی خود. یهودی هم نیست.
5. «دو خاخام، سه نظر». یهودیت همواره به اعتبار خود، تفسیرهای متعدد از متون مقدس را تحمل کرده و در واقع جریان های متفاوتی از تفسیر کل دین داشته است. این در مورد تفسیر جهنم بسیار مشهود است. یهودیت در مورد این موضوع مهم یک صدا صحبت نمی کند.
حتی قبل از زمان عیسی نیز نویسندگان یهودی وجود داشتند که جهنم را مجازات شریران میدیدند= نه برای کسانی که آمیزهای از عدالت و گناه هستند، بلکه برای کسانی که تسلیم شده، یا تسلیم شدهاند به شرارت واقعی، و احتمالاً ادامه خواهند داد. برای همیشه؛ دیگر نویسندگان یهودی جهنم را به عنوان برزخ می دانستند. برخی از مفسران یهودی شئول/هادس را برزخ میدانستند. این موضوع پیچیده است.
اکثر مکاتب فکری معتقد بودند که هادس جایی است که پس از مرگ می روید. در بسیاری از نظامهای اسطورهای، «سرزمین مردگان» است. این نابودی، یا محو کامل شخصیت انسان یا آگاهی آن نیست. جایی است که وقتی بدن مرده است، روح می رود. اما روح بدون بدن فقط نیمه زنده است. کسانی که در هادس/شئول هستند به معنای قوی نمادین شبحوارند= از زندگی بریده شدهاند، از انسانهای زنده در جهان جدا شدهاند. آنها همچنان ادامه می دهند، اما در برخی از حالت کاهش یافته است. از این نظر، شئول یهودی و هادس یونانی بسیار مشابه هستند.
شئول/هادس اتاقی پیش از مرگ در نظر گرفته میشد که شما پس از مرگ به آنجا میروید، تا «منتظر» رستاخیز عمومی باشید، که در آن همه مردم جسم و روح را بازیابند. آنها هرگز روح «صرفا» نخواهند بود.
برای برخی از مفسران یهودی، شئول/هادس مکانی برای کفاره گناهان است، و به همین ترتیب، قطعاً برزخ است. مردم می توانند «یاد بگیرند»، هنوز هم می توانند با زندگی خود روبرو شوند و توبه کنند، و «چوب مرده» را که در زندگی به آن چسبیده اند رها کنند. هادس محل بازسازی و شفا است. هادس برای کسانی که در زمان خود در این دنیا از کشمکش درونی با حقیقت درونی پرهیز کردند، ترمیم کننده است.
در واقع، برای برخی از یهودیان، شئول/هادس دارای یک اتاق بالا و یک اتاق پایین بود. اتاق بالا بهشت است [همچنین «آغوش ابراهیم» در مَثَل مرد ثروتمندی که از جذامی در دروازه خود دوری میکند] و جایی است که افرادی که در زندگی خود در زمین به تقدس رسیدهاند، پس از پایان آن میروند. محفظه پایینی سالم تر است، اما امکان از بین بردن اشتباهات گذشته را حفظ می کند. مکان آسانی نیست، اما نتیجه آن بسیار خوش بینانه است. افراد "پایین" کمتر پیشرفته هستند و افراد "بالاتر" پیشرفته ترند، اما هنگامی که هادس کار خود را انجام داد، همه آنها به یک اندازه برای ورود همه بشریت به "ابدیت" آماده هستند.
برای دیگر مفسران یهودی، جهنم / جهنم - نه شئول / هادس - مکان تطهیر / تطهیر / پاکسازی بود. تو کفاره گناهانت را دادی و به این ترتیب خود گناه از تو سوزانده شد، مانند آتشی که هیزم های گندیده را می سوزاند. در پایان آن مصیبت در کوره، شما برای رستاخیز عمومی آماده بودید. شما فقط 1 سال را در جهنم گذراندید! علاوه بر این، فقط 5 نفر برای همیشه در جهنم بودند! [لیست باید تا الان افزایش یافته باشد..]
برای حسیدیسم مدرن، پس از پاکسازی - هر جا که اتفاق بیفتد - روحی که با بدنش زنده میشود به سوی سعادت آسمانی در ملکوت بیوقفه [اولم به اولم] خدا پیش میرود. این حسیدها تمایل به رد ایده جهنمی دارند که در آن افراد شرور برای همیشه باقی می مانند و برای همیشه مجازات می شوند. اگر یک یهودی ارتدوکس حسیدی از نماد "جهنم" استفاده کند، همیشه یک اثر پاکسازی دارد. آتش خدا گناه را می سوزاند. از این حیث، انسان را برای سعادت ابدی آماده می کند و از این رو نعمت است، نه لعنت.
6. با این حال، برای بسیاری از یهودیان قبل از زمان عیسی، تفسیر کاملاً متفاوتی وجود دارد که کاملاً دوگانه است = این جریان سنت یهودی شبیه به اعتقاد به "بهشت و جهنم" به عنوان اصول ابدی در زندگی پس از مرگ توسط مسیحیان بنیادگرا و انجیلی است. از امروز اما، بسیاری از یهودیان و مسیحیان در طول اعصار به این باور دوگانه در مورد انشعاب ابدیت در انتظار بشریت پایبند بوده اند. بر اساس این دیدگاه، بدکاران «به جهنم میروند» و به آنجا میروند نه برای پاکسازی یا بازسازی، بلکه برای مجازات.
بنابراین، برای یهودیان از این دیدگاه، شئول/هادس نوعی «خانه نیمه راه» است، تقریباً خانه ای که در آن مردم مرده در انتظار رستاخیز عمومی همه هستند. سپس، هنگامی که همه از نظر جسم و روح برانگیخته می شوند، آخرین داوری رخ می دهد، و داوری تعیین می کند که صالحان در حضور خدا به سعادت بهشتی می روند، در حالی که شریر به عذاب جهنمی در جهنم می روند. این عذاب جهنمی جاودانه است. هیچ رهایی وجود ندارد، هیچ تغییری ممکن نیست.
7. به اندازه کافی آسان است که مکان هایی را در کتاب مقدس یهودیان و انجیل مسیحی پیدا کنیم که به نظر می رسد این دوگانگی دیرینه توسط متن پشتیبانی می شود، اگرچه اغلب "مقدم به تفسیر است".
با این حال، صادقانه تر است که اذعان کنیم که عیسی در مواقعی غیر دوگانه، حتی ضد دوگانه به نظر می رسد، در حالی که در مواقع دیگر، او ثنوی به نظر می رسد. همانطور که روش اوست، او سنت قدیمیتر را تایید میکند، حتی زمانی که آن را با وارد کردن عناصر جدید به سنت جاری تغییر میدهد. اگر همه آن را بپذیرید، دیالکتیک بسیار پیچیده ای از شدت و جهان شمولی پدیدار می شود.
از این رو تناقض متون مقدس یهودی و مسیحی این است که متون دوگانه و غیر دوگانه هر دو وجود دارند. انتخاب یک نوع متن و نادیده گرفتن نوع دیگر آسان است. این یا یک تناقض آشکار است. یا تنشی است که باید پذیرفت، پارادوکس مرموز. عدالت و رستگاری در یهودیت مشترکند، و عیسی آن شیوه دو وجهی را که در آن آتش روح، آتش حقیقت، آتش عشق رنجور عمل می کند، بر هم نمی زند. هر دو شاخ معضل لازم است..
سختگیری خاصی [حقیقت] چیزی است که به طور متناقض به رحمت [عشق] می انجامد.
8. برای یهودیان قبل از زمان عیسی، گناهانی که احتمالاً شخص را در جهنم قرار می دهد شامل مواردی آشکار می شود، اما همچنین برخی از چیزهایی که ممکن است امروز زیر سوال ببریم یا نپذیریم= مردی که بیش از حد به همسرش گوش می داد به سوی جهنم می رفت. .. اما آشکارتر= غرور; بی عفتی و زنا؛ تمسخر [تحقیر= همانطور که در متی، 5، 22]; نفاق [دروغگویی]; خشم [قضاوت، خصومت، بی حوصلگی]. نامه جیمز، 3، 6، بسیار یهودی است که ادعا می کند جهنم زبان را به آتش می کشد، و زبان سپس کل «مسیر» یا «چرخ» زندگی را به آتش می کشد.
اعمال نیکی که انسان را از رسیدن به جهنم محافظت می کند= انساندوستی; روزه داری؛ عیادت از بیمار فقرا و پرهیزگاران به ویژه از پایان یافتن به جهنم محافظت می شوند. اسرائیل بیشتر از ملت های بت پرست اطرافش محافظت می شود و همیشه او را تهدید می کند.
بدتر از همه گناهان= بت پرستی این است که «فرزندان خود را به خاطر شرعی قربانی کنیم» تا در این دنیا «به راه بیفتیم». هنگامی که ما یک «خدای» دروغین را بت میکنیم، همیشه برای به دست آوردن منافع دنیوی است، همیشه از هر چیزی که برای خشنود کردن خواستههای این خدا قربانی میکنیم سود میبریم. بیشتر شبیه دیو است تا خدا معامله ای انجام شده است، شما چیزی واقعاً گرانبها را قربانی می کنید، سپس شیطان همه نوع پاداش های زمینی را به شما عطا می کند.
یک تعبیر تحت اللفظی اعتراض می کند که چنین چیزهایی در جامعه مدرن، روشن فکر، مترقی، متمدن ما اتفاق نمی افتد! یا اگر چنین کنند، فقط در گوشه های عقب مانده آن جامعه، یا فقط در میان مردم عقب مانده غیرمتمدن.
اما یک تفسیر نمادین-تاریخی بیشتر به این نتیجه میرسد که این مردمان بسیار متمدن همگی درگیر قربانی کردن فرزندان خود برای اهریمن هستند، برای منافع دنیوی که برای آنها به همراه خواهد داشت. دقیق تر نگاه کن ظریف تر نگاه کن این جهنمیترین اعمال، کاری است که بسیاری از والدین به صورت روتین با فرزندان خود انجام میدهند، زیرا این واقعیت ناشناخته جامعه را بهعنوان سیستمی منعکس میکند که در آن، برای تطبیق با آن، خشونت باید به فرد اعمال شود. هرگز به انسانیت بومی خود صادق نباشید. لئونارد کوهن یک آهنگ شگفت انگیز در مورد این دارد، "داستان آیزاک" =
در که به آرامی باز شد،
پدرم وارد شد
من نه ساله بودم.
و او آنقدر بالای سرم ایستاد،
چشمان آبی او می درخشیدند
و صدایش خیلی سرد بود.
او گفت: "من دیدی داشتم
و تو می دانی که من قوی و مقدس هستم،
من باید کاری را که به من گفته شده انجام دهم.»
پس از کوه شروع کرد،
من می دویدم، او راه می رفت،
و تبر او از طلا بود.
خوب، درختان آنها بسیار کوچکتر شدند،
دریاچه آینه یک خانم،
ایستادیم تا کمی شراب بنوشیم.
سپس بطری را پرت کرد.
یک دقیقه بعد شکست
و دستش را روی دستم گذاشت.
فکر کردم عقابی را دیدم
اما ممکن است یک کرکس بوده باشد،
من هرگز نتوانستم تصمیم بگیرم
سپس پدرم یک محراب ساخت،
یک بار به پشت شانه اش نگاه کرد،
او می دانست که من پنهان نمی شوم.
شما که الان این محراب ها را می سازید
فدای این بچه ها،
دیگر نباید این کار را انجام دهید.
یک طرح یک چشم انداز نیست
و شما هرگز وسوسه نشده اید
توسط یک دیو یا یک خدا.
تو که الان بالای سرشان ایستادی،
تپه های تو بی رنگ و خون آلود
قبلا اونجا نبودی،
وقتی روی کوهی دراز کشیدم
و دست پدرم می لرزید
با زیبایی کلمه.
و اگر الان مرا برادر صدا کنی،
اگر پرس و جو کردم ببخشید
"فقط طبق برنامه چه کسی؟"
وقتی همه چیز به گرد و غبار می رسد
اگر بخواهم تو را خواهم کشت،
اگر بتوانم به شما کمک خواهم کرد.
وقتی همه چیز به گرد و غبار می رسد
اگر لازم باشد به شما کمک خواهم کرد،
اگر بتوانم تو را خواهم کشت.
و رحمت بر لباس ما
مرد صلح یا مرد جنگ،
طاووس بادبزن خود را پخش می کند.
سپس، در خواندن استعاری تر «فداکاری فرزندان ما برای منفعت»، جنایت علیه کودکان را به سادگی به قربانی کردن آسیب پذیرترین انسان ها به خاطر مامون تعمیم دهید. "جنایت علیه بشریت" گسترده است. امروز نیز مانند همیشه طرفداران زیادی دارد.
دره جهنم به عنوان یک جهنم روی زمین، یک جهنم در جهان، یک گونه شناسی امروزی تقریباً مشابه گذشته است. جهنم یکی از ثابتهای وجود انسان در تمام زمانها است.
چرا؟ این سوال واقعی است.
(ادامه دارد)